معنی قشون کشی - جستجوی لغت در جدول جو
قشون کشی
(قُ کَ / کِ)
لشکرکشی
ادامه...
لشکرکشی
لغت نامه دهخدا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
قشون کشیدن
(رَءْیْ اَ تَ)
لشکر کشیدن
ادامه...
لشکر کشیدن
لغت نامه دهخدا
زبون کشی
(زَ کُ)
زبون کش بودن. زیردست آزار بودن. مظلوم کشی. حق کشی در مورد زیردستان و مظلومان. رجوع به زبونکش شود
ادامه...
زبون کش بودن. زیردست آزار بودن. مظلوم کشی. حق کشی در مورد زیردستان و مظلومان. رجوع به زبونکش شود
لغت نامه دهخدا
دشمن کشی
(دُ مَ کُ)
عمل کشتن دشمن. خصم کشی. عدو کشی. قتل عدو:
که بود از پدر دوست انگیزتر
به دشمن کشی تیغ او تیزتر.
نظامی
ادامه...
عمل کشتن دشمن. خصم کشی. عدو کشی. قتل عدو:
که بود از پدر دوست انگیزتر
به دشمن کشی تیغ او تیزتر.
نظامی
لغت نامه دهخدا
کون کشی
(کو کَ / کِ)
قرمساقی کون. مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج). و رجوع به مدخل قبل شود
ادامه...
قرمساقی کون. مقابل آن کس کشی بود. (آنندراج). و رجوع به مدخل قبل شود
لغت نامه دهخدا